غزل مناجاتی با خداوند
میشود هر روز جرم و اشتباهم بیشتر هست اما بخـشـش تو از گـناهم بیشتر بسکه تن دادم به عصیان و خطا این روزها دور شد از خانهات اینگونه راهم بیشتر احتیاجی نیست در آتش بسوزانی مرا میکِشَد آتش مرا این سوز و آهم بیشتر معصیت میآورم، آب و غذایم میدهی میچکد خجلت از این طرزِ نگاهم بیشتر کوله بـارم از گـناهـم پُـر شد، اما آمدم باز هم این بار از تو عذرخواهم بیشتر دارم از زهرا ز دست خود خجالت میکشم شرمسار از روی تو رویِ سیاهم بیشتر چند وقتی میشود آواره بودم، باز هم چـادری خـاکی مرا داده پـناهـم بیشتر زیر بار معصیت بالم به هم پیچیده بود یک نگاه مـادرم شد تکـیه گاهم بیشتر |